جویای حال کسی شدن
جنگ برای ما بچه های دهه ۴۰ چیز تازه ای نبود چرا که ما در دوران نوجوانی ۸ سال جنگ تحمیلی با عراق را تجربه کرده ایم. هم سن های من در دهه ۶۰ مدرسه را رها کرده و برای دفاع از میهن به جبهه های جنگ رفتند. اگر در طول زندگی آدم ها به یک چیزهایی افتخار کنند ما دهه چهل ها به حضور در جبهه جنگ در سن نوجوانی افتخار می کنیم. در جنگ ۱۲ روزه ایران و اسرائیل با تجربه ها و جنگ دیده ها قوت قلب نوجوانان و جوانان امروز بودند و شاهد همدلی و آرامش مردم و جوانان بودند.
در این میان چیزی که جالب توجه بود حال و احوال دیگران را پرسیدن بود . چقدر زیبا بود که یهو کسی زنگ میزد یا پیام می فرستاد که سلام، حالتون چطوره؟ نگرانتان بودم، ...
واقعا برخی را باید در شرایط خاص شناخت. وقت نداری ، وقت بیماری، وقت بیکار شدن، وقت جنگ و بی خانمانی و...
چقدر در این دوران در این زمینه موفق و سربلند بودید.
چقدر زیبا بود که مادر و خواهران و بچه هایشان مرتب زنگ می زدند و دعوت می کردند به خانه هایشان
چقدر زیبا بود کار بازیکن فوتبال ملی کشورمان سردار آزمون که برای جنگ زده ها هتل گرفته و هزینه هایشان را تقبل می کند.
یا لااقل آنهاییکه احساس همدردی با آسیب دیده ها می کردند. و آنها که ابراز تنفر و برائت می کردند از آنهایی که به وطن خیانت کرده اند و فریب دشمن را خورده اند.
هر ایرانی از اینکه به کشورش تجاوز شده بود ناراحت و برافروخته بود و دوست داشت کاری برای وطن و هموطنان خود انجام دهد.
چو ایران نباشد تن من مباد