لذت از زندگی
شاید شما هم این داستان کوتاه لذت از زندگی را شنیده اید.
گفته میشود که یک گروه از دوستان به ملاقات استاد دانشگاهی رفتند.
گفتگو بین آنها گرم گرفته بود و برخی به شکایت در مورد استرس و تنش در زندگی پرداختند.
استاد رفت بیرون از اتاق و با یک سینی برگشت تا از مهمانان پذیرایی کند. استاد به آنان قهوه آماده کرده بود منتهی در چند فنجان مختلف ریخته بود ، فنجان شیشهای، فنجان کریستال، فنجان چینی، بعضی درخشان، تعدادی با ظاهری ساده، تعدادی معمولی و تعدادی گرانقیمت.
وقتی همه آنان فنجانی در دست داشتند، استاد گفت: اگر دقت کرده باشید شما فنجانهای خوشقیافه و گران برداشته شدند در حالیکه فنجانهای معمولیرا کسی ابرنداشته اید!
هر کدام یک از شما سعی کردید بهترین فنجانها را بردارید و این ریشه در استرس و تنش در وجود شماست!
آنچه شما واقعاً میخواستید قهوه بود نه فنجان!
اما با این وجود شما باز هم فنجان را انتخاب کردید!
اگر زندگی قهوه باشد پس مشاغل، پول، موقعیت، عشق و غيره، فنجانها هستند!
فنجانها وسیلههایی هستند که زندگی را فقط در خود جای دادهاند.
لطفاً نگذارید فنجانها کنترل شما را در دست گیرند!
از قهوه لذت ببرید...